,١,در زمین غیب اشیا بصورت علم هستند، عوالم به دو دسته غیب و شهادت تقسیم می شوند. از زمین غیب به بالا گفته می‏شود عوالم غیب، از زمین عرش به پایین گفته می‏شود عوالم شهود، یا عوالم شهادت. به استناد آیه عالم الغیب و الشهاده، علم یعنی مشخص کردن جزئیات، عالم کسی است که جزئیات را مشخص کند، عالم الغیب یعنی کسی که جزئیات آن مقوله مد نظر را در فضایی ـ در طبقه‏ای ـ از عوالم بنام زمین غیب مشخص می‏کند، تمام جزئیاتش را، اگر قرارشود که آن جزئیات که مشخص شده در عوالم پائین تر یعنی عوالم شهود کشیده شود، کسی باید این کار را انجام دهد به کسی که بتواند این کار را انجام دهد عالم الشهاده می‏گوییم، عالم الشهود. خداوند متعال عالم الغیب و الشهاده است. پس علم یعنی مشخص کردن جزئیات، عالم کسی است که بتواند جزئیات را مشخص کند. در این عمق که بیاییم معنای عالم خیلی معنای ضعیف شده ای است. در این عمق عالم کسی است که جزئیات را بداند. وقتی می‏گوییم فلان شخص عالم است یعنی جزئیات فلان موضوع را می‏داند به عنوان مثال ما از فیزیک یک کلیاتی را می دانیم، تا گفته می‏شود فیزیک، می‏گوییم بله می دانم چیست همان علمی است که در مورد اشیا صحبت می‏کند و فرمول اینشتین نیز یادمان می آید، قوانین انکسارِ نور، لیزر، مکانیک و یک سری از آن کلیات را بلد هستیم و به صورت درهم و برهم بلدیم لکن به واسطه این نوع معلومات به ما نمی‏شود عالِم فیزیک گفت ولو اینکه دسته بندیهایی که ما مطرح می‏کنیم آن کلیاتی که مطرح می کنیم دقیق باشد، باز هم نمی‏شود گفت که ما عالم هستیم، عالم فیزیک کسی است که جزئیات علم فیزیک را بلد باشد، قوانین هر قسمت را بلد باشد، بتواند مقولات را در فرمول بگذارد و جواب دهد. به چنین شخصی می‏گوییم عالم فیزیک، ما از فقه یک کلیاتی را بلدیم، رساله خوانده ایم، یک چیزهایی را بلدیم، لکن نمی‏شود به ما عالم فقه گفت. عالم فقه کسی است که جزئیات فقه را هم بلد است، اشراف دارد، می‏تواند استنباط کند و اسرار فقه نزد او عیان است. خب این یک معنا، معنای دیگر عالم فقه این است که بگوییم عالم فقه کسی است که می تواند فقه را در عوالم اعمال کند، خب پس علم این ماجرا در زمین غیب است، علم ماجرای ظهور در زمین غیب است، خب پس چرا پایین نمی‏آید. سئوال، چرا هزارو چهارصد سال است که غیبت امام زمان واقع شده؟ چرا چهار هزارسال پیش حکومت حقه بپا نشد؟ چرا همان زمانی که آدم(ع) به روی زمین آورده شد، حکومت حقه بپا نشد؟ یک موضوع جالب، خداوند در همین سورة اعراف آیه 187 می‏فرماید، قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی علم این ماجرا نزد خداست ـ یعنی در زمین غیب نزد خداست ـ لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ هر وقتی که خود او صلاح بداند جاری می کند، یعنی به عوالم پایین تر می‏آورد، خب چرا الان نمی‏آورد؟ به لحاظ اینکه ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، آسمانها و زمین تاب تحمل ماجرای ظهور را ندارند، آسمانها و زمین هنوز آماده ماجرای ظهور نیستند، سماوات یعنی آسمانها، جنسیتش در عوالم کجاست؟ در زمین برزخ ودقیق تر بگوییم در عالم برزخ از زمین برزخ. عوالم داخل یکدیگر هستند، زمینها داخل یکدیگر هستند، مانند یک توپ کوچکی که شما آن را در یک توپ بزرگ بگذارید، کجای توپ بزرگ می‏ایستد؟ کف توپ بزرگ، درون توپ بزرگ و کف توپ بزرگ، عوالم عالم اینطوری هستند طبقات عالم اینطوری هستند، ولی آسمانها که در عالم برزخ هستند نظمشان به این صورت نیست، موقعیت جغرافیایی آنها به این صورت نیست. مانند پله هستند. یک آسمان اینجا یک آسمان بالاتر ولی به صورت پله ای، مانند هفت عدد پله که روی هم چیده شده باشد. یک مقداری از پله بالایی با پله پایینی روی هم است، فصل مشترکشان یک مقدار کوچک است و یا اگر بخواهیم در آسمانها حساب کنیم، حجم مشترکشان یک حجم بسیار کوچکی است، آسمان اول با آسمان دوم یک فصل مشترک کوچکی یا یک حجم مشترک کوچکی دارد، آسمان دوم گرداگرد آسمان اول را فرا نگرفته است، بلکه ترتیب آسمانها به این صورت است پس وقتی گفته می‏شود که ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی ماجرای ظهور در بین آسمانها که از جنس عالم برزخ هستند، خیلی سنگین است.آسمانها و کلاً زمین برزخ و زمین دنیا تاب تحمل ماجرای ظهور را ندارند، خب، منظور چیست؟ یعنی باید تربیت شوند، باید تربیت شوند، مربی عالم، آسمانها را تربیت می‎کند، دنیا راهم تربیت می‏کند، سپس نور امامت را اشراق می‏دهد و در عوالم زیاد می‏کند، در اثر اشراق بیشتر نور امامت ـ وْلوم نور امامت را که بیشتر می‏کند ـ نور امامت می‏آید و علوم را از زمین غیب به سوی زمینهای پایین تر فشار می‏دهد و به دنبال آن جزئیات ماجرای ظهور در عوالم مادون غیب، آشکار می‏شود. به آن کسی که این کار را انجام می‏دهد، و این رفتار را انجام می‏دهد رب عوالم می‏گوییم. او می‏خواهد تربیت کند، لذا خداوند می‏فرماید وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، 

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، نمی‏فرماید به نور امامها، به نور ولیها، بِنُورِ رَبِّها. پس چرا گفته شده رب؟ تذکراً یکبار دیگر عرض کنیم که به خاطر نوع رفتاریکه امام عالم دارد. در این ماجرا با واژة رب نامیده شده است. خب، پس چرا ظهور امام زمان به طول انجامیده؟ چرا سالیان سال است که این همه دعا می‏کنیم ولی ظهور واقع نمی‏شود.به دلیل اینکه ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، چون آسمانها و زمین تاب تحمل ظهور اشیا بالا را ندارند. مثلاً یکی از اشیا بالا قرآن است، در آیة قرآن داریم که لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ،کوه یعنی چه؟ می گویی خب یعنی کوههای روی زمین عرض می‏کنم آیا بالاتر از آن هم می‏تواند باشد؟ جواب این است که بله، کوه قاف ـ موضوع کوه قاف در قرآن هم آمده است. اگر کسی گفت کوه قاف افسانه است بگویید نه در قرآن آمده، کوه قاف در قرآن آمده، در توضیح حروف مقطعه قرآن، آنجا که حرف قاف مطرح می‏شود قاف دوجا بکار آمده یکی در سوره قاف و یکی هم در یک جای دیگر، چند تا حروف است آخرش قاف دارد، در حروف مقطعه یکی از سوره‏ ها، در آنجا احادیث ذیل آن را شما نگاه کنید امام(ع) می‏فرماید که منظور از این قاف، کوه قاف است ـ آیا کوهی بالاتر از کوه قاف هم، هست؟ بله، خود مقوله آسمانها، درعمق، هفت آسمان برافراشته شده، یکی روی دیگری، هر کدام مانند یک کوه بزرگ، به هر حال هیچکدام از این کوههای عمق ـ چه آسمانها باشد چه کوه قاف باشد، چه کوههای دنیایی باشدـ نمی‏توانند اشیاء زمین قرآن را تحمل کنند. نه تنها اشیاء زمین قرآن را، بلکه اشیاء غیبی را، یعنی علوم موجود در غیب را، از جمله علوم مربوط به امام زمان را نمی‏توانند تحمل کنند. زمان ظهور به بعد را می‏توانند، لذا ظهور در عمق می‏آید البته زمانیکه، وقتی که آسمانها و زمین تربیت شدند آن موقع است که ظهور واقع می‏شود، ولی باز قرآن را نمی‏توانند تحمل کنند. در زمان ظهور امام زمان، در بعد از آن و حتی زمان بین الصورین، یعنی بین صور اول و صور دوم اسرافیل، باز عوالم عمق نمی توانند قرآن را تحمل کنند، عمق چه موقع می‏تواند قرآن را تحمل کند؟ در روز قیامت، لذا در آن موقع خلائق می‏بینند که قرآن بصورت یک انسان می‏آید و در کف صحرای محشر راه می‏رود و محشر بهم نمی ریزد. صحرای محشر متصاعد نمی‏شود. اگر قبل از قیامت قرآن بخواهد در عمق نازل شود عوالم عمق متصاعد می‏شوند مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ نمی توانند تحمل کنند.