علاوه بر کلمه مخصوص به خودشان، آن کلمة اصلی یعنی امامت را هم دارند، یعنی تمامشان امامت دارند. به قول امام(ع) که در حدیثی می فرمایند: «اگر خداوند مقولهای بهتر از امامت می شناخت، آن را به ما نسبت می داد» ـ قریب به این موضوع در حدیث هست ـ علاوه بر آن از تکلّم صحبت کردیم، تکلّم به معنای صحبت کردن و تکلّم به معنای فعل. وقتی که به بهترین خوبان پس از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نگاه میکنیم، بهترینشان در قرآن با واژة کلمه نامیده شده است. نفر دوم با عنوان کلیم نامیده شده است و نفر سوم با عنوان مبتلا به کلمات نامیده شده است. خب، منظور از این چیزها چیست؟ وقتی که در نشئات نگاه میکنیم، کما اینکه در جلسات قبل هم مطرح کردیم، این که خداوند با مردم صحبت کند، مردم صحبت خدا را بشنوند و مستقیماً بشنوند، صحبت دو طرفه باشد، چنین مقولهای در قیامت رایج است، در قرآن آیاتی داریم که حاکی از این موضوع است، هرچند که برخی از افراد تنبیه میشوند و از این که در قیامت مورد تکلم خدا قرار گیرند، محروم میشوند، ولی تکلّم خدا به معنای صحبت، در قیامت رایج است. اگر تکلّم به معنای صحبت در قیامت رایج باشد، تکلّم به معنای فعل در کجا میتواند رایج باشد؟ مسلماً تکلم به معنای فعل مقولهای است عالیتر، پس در صحنه عالیتر باید رایج باشد. عقل میگوید که تکلّم به معنای فعل باید در بهشت رایج باشد، در حدیث قدسی داریم که من چنینم که وقتی به چیزی بگویم «کن» ایجاد شو، بلافاصله ایجاد میشود، من این محبت را به اهل بهشت میدهم و به برخی از بندگانم در دنیا نیز میدهم. در آیه قرآن داریم که لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَهُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ، بهشتیان هیچ ناجوری نمی شنوند و هر چه بخواهند برایشان حاضر است و در این نوع محبت جاودان هستند. کسی آن چیزها را برای ایشان ایجاد نمیکند، بلکه خودشان مجرای ایجاد هستند، خودشان از جانب خدا ایجاد میکنند، حتی در اینجا صحبت از "بإذن الله" هم نیست، صحبت پیرامونِ از جانب خدا هم نیست. خودشان ایجاد میکنند، هر چه بخواهند برایشان هست. این موضوع از آیات مختلف برداشت میشود. فاعل این ماجرا کیست؟ از طرق مختلف استفاده میشود که فاعل، خودِ بهشتیان هستند. این مطلب از برخی از آیات و احادیث و از استدلالهای عقلی، برداشت میشود. خُب، چه استدلالهایی اعم از قرآنی، حدیثی و عقلی برای این ماجرا وجود دارد؟ این را خودتان زحمت بکشید و بررسی و تحقیق کنید و اگر جزوه و یا مطلبی در این زمینه نوشتهاید، محبت کنید و آن را برای ما هم ارسال کنید تا ببنیم چکار کردهاید. به هر حال بهشتیان در بهشت، هرچه بخواهند، خودشان ایجاد میکنند، خداوند این محبت را بر آنها جاری کرده، همین که بخواهند، برایشان ایجاد میشود. به محض اینکه میل به میوهای میکنند، ناگهان آن میوه در درخت پیش رویشان ایجاد میشود و شاخة آن به سوی آنها متمایل میشود، آنها دست دراز میکنند، میوه را میکنند و میخورند. خب، فاعل این ماجرا چه کسی است؟ فاعل خودشان هستند. در قرآن این فعل، با واژه تکلّم مطرح میشود. تکلّم به معنای این گونه افعال، معنایی قویتر از صحبت کردن است. ببینید، فرض کنید که ما میخواهیم به دوستمان محبت کنیم، میخواهیم که دوستمان بنشیند، اگر توانش را داشته باشیم یک اشاره میکنیم، صندلی برایش ایجاد میشود، میگوییم روی صندلی بنشین ـ البته اگر کسی چنین توانی داشته باشد، این توان خیلی قیمتی است ـ اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم می رویم صندلی می آوریم و برای او می گذاریم، خب این قیمتش کمتر است، اگر این کار را هم نتوانیم انجام دهیم میگوییم که فلانی شما اگر روی صندلی بنشینید خوب است، یعنی آن محبت مد نظر را با کلام انتقال میدهیم و یا اینکه از دوستی خواهش میکنیم که "یک محبت کن برای این آقا که مثلاً پایش درد میکند صندلی بیاور تا روی صندلی بنشیند". ببینید، تمام این صورتهایی که مطرح کردیم حاکی از یک محبت است، ولی با درجات مختلف. شما یک منظور مد نظرتان است، لکن درجات محبت فرق میکند، شدت و ضعف این محبت فرق میکند، ما در دنیا توانمان کم است، لذا مفاهیم را بوسیله کلام به یکدیگر انتقال میدهیم. ولی توانمان در نشئات بعد بتدریج بیشتر میشود. به عنوان مثال شما در نشئه حق صلوات می فرستید، در طی چند دقیقه کوتاه گیاه مد نظر شما، به سرعت از زمین در می آید و شما از آن گیاه استفاده میکنید یعنی کاری را که شما نمیتوانید در دنیا انجام دهید، در نشئه حق و در زمان حکومت امام زمان(عج) میتوانید انجام دهید(انشاء الله). در نشئات بعدی توانمان بیشتر میشود، تا به نشئه بهشت برسیم. در بهشت همین که شما به غذایی میل کنی، بلافاصله آن غذا جلوی شما آماده میشود. تمامش یک مفهوم است، یعنی «غذا آماده کردن» منتهی درجات مختلف دارد در نظام الهی مفاهیم اینطور هستند معانیِ یک مفهوم در خلال عوالم شدت و ضعف پیدامیکند
اوج کلمه حب در شدت یافتنش است. اوج کلمه رحمت در وسعت یافتنش است. اوج کلمه فضل در ارتفاع گرفتنش است. اوج کلمه وجود در عمق گرفتن است. اوج کلمه برکت در بیشتر شدن است. اوج کلمه هدایت در رهنمون شدنش است. اوج کلمه ایجاد در کثرت بیشتر موجودات است. اوج کلمه دین در دقیق تر دینداری کردن است.